۱۳۹۰/۰۴/۰۱

تولوز ترسو!

از یکی دو هفته پیش که رفتیم خونه‌ی دوست حافظ سگدار(!) تا حالا پاش رو از در خونه بیرون نگذاشته. 
تا پیش از این، به محض اینکه در خونه رو باز می‌کردم، بدو بدو می‌رفت بیرون.
کسی هم که زنگ در را می‌زد، هرجای خونه هم که می‌بود، سریع‌تر از من خودش رو به در می‌رسوند که بره بیرون.
ولی حالا؟ وقتی در را باز می‌کنم می‌ره بالای کتابخونه!!

۱۳۹۰/۰۳/۲۰

تولوز سگ ندیده!

دیروز به اصرار حافظ که باید از این خونه بری بیرون تا حالت خوب بشه، بردمش بیرون. گذاشتمش توی قفس مانندی که تازه برایش خریده‌ام و رفتیم خانه‌ی یکی از رفقا که سگ داره. آقا این بیچاره اینقدر «هَه» کرد که گفتم حافظ من بر می‌گردم. 
سگه هم کم نمی‌ترسید ازین ابوجهل ما!

۱۳۹۰/۰۳/۱۵

تولوز تاثیر گزار و پذیر!

نمی‌دانم تولوز از من تاثیر می‌گیرد یا من از او.
این چند روزه‌ی پس از مرگ هاله سحابی، حالم اصلاً خوش نیست. 
حال تولوز هم.