۱۳۸۹/۱۱/۱۶

اولین برف بازی تولوز

رفتیم حیاط. اول شروع کرد بو کردن. بعد دست راستش را گذاشت روی برف‌ها که رفت فرو! ترسید و سریع کشید بیرون!
دوباره شروع کرد به بو کردن. «نه. پنداری که مشکلی نیست!» دوباره دستش را گذاشت چند سانتیمتر آن طرف‌تر. دوباره دستش رفت فرو! بی خیال شد و رفت چند متر آن طرف‌تر را بو کرد. باز تا دستش را گذاشت روی برف، فرو رفت و ترسید!
حافظ بغلش کرد و گذاشت وسط برف‌ها! مانند گربه در برف همینطور ایستاد و نگاهمان کرد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر