در بالکن طبقه دهم گیر کرده بود!

نگهبانی هم گفته شما مگر در این یکی دو هفته، این همه اعلامیه را بر در و دیوار ندیدید؟! او هم گفته که نه!
رفتم طبقه دهم و در پلهها ایستادم و تا گفتم تولوز، عرّش رفت به هوا. چند دقیقهی ممتدی که فغان میکرد، از بالکن در یک عملیات انتحاری، پرید توی پلهها.
بغلش کردم و با هزار چنگ و دندان خواست فرار کند و بالاخره آوردمش منزل.
به محض اینکه وارد خانه شد، کلی شیونهای عجیب غریب کرد و تا یک ظرف آب بگذارم جلویش، خودش را کشت.
به نظرم دو کیلویی لاغر شده باشد.
چطوری زنده مانده است؟
![]() |
سه روز قبل از گم شدنش |